و که معادل فارسی نمایش را برای آن به کار می بریم ، صرفا به معنای تنش است . بنابراین عنصری که سازنده
این کنش و عملکرد به طور عینی و بی واسطه تماشگر را وادار به تفسیر روی دادهای مقابل وی می کند و به این ترتیب به ملموس ترین و حتی غیر الزامی ترین نوع تقلید هنری از رفتار واقعی انسان ها بدل می شود .
به این ترتیب است که می توان نمایش را قالبی برای اندیشه و روندی برای شناخت دانست. نگاهی گذرا به تاریخ نمایش از زمان تراژدی های یونان باستان تا دوران معاصر نشان می دهد که همواره ماهیت عمومی نمایش ها نوعی تعمق فلسفی در مسائل از جنبه های عینی و ملموس آنها بوده است حتی اگر به زمان های قبل تر برویم ، هنگامی که مراسم و آئین های دینی در جوامع بدوی اجرا می شدند ، بازسازی واقعیت و شناخت محیط پیرامون را جزء لاینفک این مراسم می بینیم که بازگوکننده ی فلسفه ی زندگی انسان بدوی است و خوب است بدانیم که این آئین ها نیای نمایش از قرن پنجم پیش از میلاد تا به امروز هستند.
این اندیشه یا تعمیق فلسفی موجود در نمایش زاییده ی ذهن نمایشنامه نویس و کارگردان و در بعضی موارد بازیگر نمایش است اما اگر آن طور که گفتیم کنش را جزء اصلی نمایش بدانیم ، این افراد تنها نیمی از کل فرآیند نمایش را تشکیل می دهند . نیم دیگر تماشاگران و البته واکنش آنهاست. بدون تماشاگر نمایش معنا نخواهد داشت . چرا که نمایشی که اجرا نشود تنها به منزله 6f/2 (34699)...
ادامه مطلبما را در سایت 6f/2 (34699) دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : tez5 بازدید : 142 تاريخ : جمعه 17 آذر 1396 ساعت: 20:08